خیلی ناراحت بود؛ شعلهور شدن خوشههای خشم را در زمین چشمهایش میدیدم؛ با عصبانیت رفت داخل آشپزخانه. شروع کرد به شکستن همه ظرفهای چینی! رفتم بشقاب را از دستش گرفتم؛ سعی کردم آبی باشم برای خاموش کردن زبانههای خشمش؛ پرسیدم چرا؟ گفت: کارگاهی که همسرم در آن مشغول بود، در رقابت با جنسهای بیکیفیت چینی، […]