حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

چهارشنبه, ۱۹ شهریور , ۱۴۰۴ Wednesday, 10 September , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 3752 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 1 تعداد دیدگاهها : 104×
25 اسفند 1398 - 3:21
شناسه : 30974
بازدید 86
4

سوال: حکایت زنده شدن شیر و دریدن پرده‌دار هارون الرشید به امر امام کاظم و امام رضا(ع) از نظر سندی و اعتبار صحیح است؟ پاسخ: ماجرای مقابله امام هفتم (علیه السلام) و امام هشتم (علیه السلام) با جادوگران و زنده‌کردن تصویر شیرهایی که در کاخ سلطنتی وجود داشت و دریده شدن ساحران توسط آنها در […]

ارسال توسط :
پ
پ

سوال: حکایت زنده شدن شیر و دریدن پرده‌دار هارون الرشید به امر امام کاظم و امام رضا(ع) از نظر سندی و اعتبار صحیح است؟

پاسخ:

ماجرای مقابله امام هفتم (علیه السلام) و امام هشتم (علیه السلام) با جادوگران و زنده‌کردن تصویر شیرهایی که در کاخ سلطنتی وجود داشت و دریده شدن ساحران توسط آنها در برخی منابع روایی گزارش شده است که به بررسی مختصر آن می‌پردازیم:

۱٫ به جهت جایگاه والایی که امام کاظم (علیه السلام) در میان مردم داشت، هارون الرشید به دنبال شخصی بود که موقعیت حضرتشان را تضعیف نموده و ایشان را در میان مردم شرمنده سازد؛ در همین راستا، مرد جادوگری را به او معرفی کرده و به حضورش آوردند. وقتی سفره غذا پهن شد، جادوگر وردی بر نان خواند که هر گاه خادم امام برای برداشتن نان دستش را دراز می‌کرد، نان از میان دستانش می‌پرید و هارون از دیدن این صحنه خوشحال شده و به شدّت می‌خندید. امام کاظم (علیه السلام) با مشاهده این جادوگری، به تصویر شیری که بر یکی از پرده‌های قصر کشیده شده بود،‌ اشاره کرد و فرمود: ای شیر خدا! دشمن خدا را بگیر! پس شیر تصویر کشیده شده بر پرده به درنده بسیار بزرگی تبدیل شد و فرد جادوگر را درید! هارون و اطرافیانش از شدت ترس بیهوش شدند و عقل از سرشان پرید. زمانی که به هوش آمدند، هارون به امام کاظم(ع) گفت: به حقی که بر تو دارم سوگندت می‌دهم که از شیر بخواه که آن مرد جادوگر را برگرداند. امام (علیه السلام) پاسخ داد: اگر عصای موسی (که تبدیل به اژدها شده بود)، ریسمان‌ها و عصاهای جادوگران (که به صورت مار درآمده بودند) را برگداند، این شیر نیز جادوگری که بلعیده بود را برخواهد گرداند![۱]

در سند این روایت، افراد زیر قرار دارند:

محمد بن الحسن بن احمد بن ولید،[۲] محمد بن الحسن الصفار،[۳] سعد بن عبدالله،[۴] احمد بن محمد بن عیسی،[۵] حسن بن علی بن یقطین،[۶] حسین بن علی یقطین،[۷] و علی‏ بن‏ یقطین‏ بن موسى البغدادی.[۸]

تمامی افراد مذکور در سند این روایت موثق(مورد تأیید) هستند؛ لذا این روایت، گزارشی قابل استناد و اعتماد است و از جهت محتوا هم مشکلی با عقائد شیعیان ندارد؛ زیرا با آنکه امام کاظم(ع) در کنترل کردن خشم خود، فردی نمونه بوده و به همین جهت به حضرتشان کاظم(بسیار فروبرنده خشم) می‌گفتند؛[۹] اما گاه در جایی که دشمنی بخواهد با جادو و عوام‌فریبی، آن چنان حقیقت را وارونه نشان دهد که بیم آن باشد که حتی حق‌طلبان نیز از مسیر حق منحرف شوند، اولیای خدا با اجازه پروردگار می‌توانند با رفتاری اعجاز‌آمیز، این توطئه را نابود سازند.

۲٫ «در زمان مأمون خلیفه عباسی، خشک‌سالی شدیدی رخ داد و با اصرار مأمون، امام رضا(ع) برای خواندن نماز باران به بیابان رفت و بعد از استجابت دعای امام (علیه السلام)، عده‌ای از اطرافیان مأمون به بدگویی از حضرتشان پرداخته و به مأمون گوشزد کردند که بعد از چنین اتفاقی این نگرانی وجود دارد که خلافت از بنی عباس به فرزندان علی(ع) منتقل شود. یکی از این بدگویان حمید بن مهران بود که با لحن جسارت‌آمیزی به امام (علیه السلام) گفت:

اى پسر موسى! پایت را از گلیمت درازتر کرده‌ای!‌ خداوند بارانی را در وقتش فرستاده و تو آن را کرامتی برای خود می‌پنداری! گویا مانند ابراهیم (علیه السلام)، مرغان تکه‌تکه شده را دوباره زنده کرده‌ای! در زنده کردن مرغان را انجام داده‌ای،… اگر می‌پنداری که راستگویی، تصویر این دو شیری که بر تخت مأمون است را زنده کرده و به جان من بینداز! این می‌تواند معجزه باشد نه بارش بارانی که هم در وقتش آمده و هم دیگران برای آن دست به دعا برداشته بودند! امام رضا (علیه السلام) خشمگین شد و خطاب به دو تصویر بانگ برداشت: این نابکار را بدرید و هیچ اثری از او باقی مگذارید! آن دو تصویر تبدیل به دو شیر زنده شده و در برابر نگاه‌های شگفت‌آمیز حاضران ‌به آن فرد جسور حمله نموده و او را دریدند و استخوان‌هایش را شکسته و خوردند و خون‌های او را نیز لیس زدند و هیچ اثری از او باقی نگذاشتند! سپس رو به امام رضا(ع) کرده و عرضه داشتند: ای ولی خدا بر روی زمین! دستورت در مورد مأمون چیست؟ آیا او را نیز به همین ترتیب دریده و نابود کنیم؟! مأمون از ترس بیهوش شد. امام به شیرها دستور داد که فعلاً دست نگه دارند و سپس فرمود که عطر و گلاب به صورت مأمون زده و او را به هوش آورند. بعد از آنکه مأمون به هوش آمد، شیرها دوباره عرضه داشتند: آیا اجازه می‌دهید که او را به رفیقش ملحق سازیم؟! امام فرمود: نه! خدا در باره او نیز نقشه‌ای دارد که اجرایش خواهد کرد! آن دو شیر گفتند: پس چه فرمانی می‌دهید؟ امام فرمود: به جای خود برگردید و همان‌گونه شوید که قبلاً بودید! …[۱۰]

پذیرش محتوای این روایت هم مانند روایت قبل مشکلی ندارد، اما از لحاظ سند، فردی به نام «محمد بن قاسم المفسر» در سلسله سند آن وجود دارد که در کتب رجالی توثیق نشده است.[۱۱]

 

پی نوشت ها:
[۱]. شیخ صدوق، امالی، ص ۱۴۸، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی،  ج ۱، ص ۹۶، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
[۲]. بررسی سند و متن زیارت عاشورا»، ۸۹۵۰٫
[۳]. محمّد بن الحسن الصفّار و اتهام تفوّیض»، ۱۹۳۸٫
[۴]. نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعه(رجال نجاشی)، ص ۱۷۷، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۶۵ش.
[۵]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی‏، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص ۳۵۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۲۷ق.
[۶]. رجال الطوسی، ص ۳۵۴٫
[۷]. همان، ص ۳۵۵٫
[۸]. حلی، حسن بن علیّ بن داود، الرجال، ص ۹۱، دانشگاه تهران، ‏چاپ اول‏، ۱۳۴۲ش.
[۹]. زندگی امام موسای کاظم(ع) و فرزندانش، سؤال ۱۸۸۸؛ عفو و گذشت، سیره و منش اهل بیت(ع)، سؤال ۴۸۵۷٫
[۱۰]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج ۲، ص ۱۷۲ – ۱۶۹، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
[۱۱]. حلی، حسن بن علیّ بن داود، الرجال، ص ۵۱۰، دانشگاه تهران، ‏چاپ اول‏، ۱۳۴۲ش.

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.