پرسید:” جانشین شما کیست؟”
امام داخل اتاقی رفت. وقتی برگشت پسر بچهای روی شانهاش بود. موهای سیاه و پیچیده. لبهای غنچهای قرمز، ابروهای کشیده، شبیه خودش، از او زیباتر ندیده بود.
پرسید:” اسمش چیست؟”
گفت:” هم اسم جدم رسولالله! ولی او غایب میشود، نمیبینندش. مثل خضر و ذوالقرنین، مدت زمان زیادی طول میکشد. وقتی بیاید آرامش با خودش میآورد. زمین را پر از عدل میکند، بعد از آن که ظلم همهجا را گرفته باشد.
?برگرفته از کتاب « آفتابِ نیمه شب » از مجموعه کتب ۱۴ خورشید و یک آفتاب.
ثبت دیدگاه