شوهرعمهای داشتم از نوجوانی در انگلیس زندگی میکرد؛ در همانجا بزرگشده بود، درسخوانده بود، استاد دانشگاه شده بود و برای خودش موقعیت و جایگاهی داشت؛ سه پسر داشت که هر سه بزرگشده همانجا بودند؛ سه پسر بزرگشده در دل غرب و تمدن مدرن؛ اما آنچه اعجاببرانگیز بود اینکه هر سه بهشدت مذهبی، ولایی، هیئتی و متدین بودند.
برای من سؤال شده بود که چرا این سه پسر که در دل فرهنگ غربی و در بین بدترین شرایط فرهنگی زندگی کردهاند، چطور مثل ما که در ایران و باتربیت مذهبی و محیط دینی بزرگشدهایم، اینطور مذهبیاند؟
یک روز از شوهرعمهام پرسیدم، شما چطور اینها در فضای غرب، مذهبی بزرگ کردهای که اینطور ریشهدار، مذهبی و معتقد بار آمدهاند؟
گفت: با حسین علیهالسلام، با روضه، با هیئت؛ گفت: به یک تز تربیتی رسیدهام، بچه را به حسین علیهالسلام بسپار، او را عاشق حسین کن، کار تمام است.
آری، روضه حسین علیهالسلام یک مدرسه بزرگ است و یک دستگاه دقیق تربیتی؛ اگر کسی دل به او بسپارد، او را صحیح و سالم به مقصد میرساند؛ تنها شرط آن «صداقت» است؛ باید صادق باشی تا تو را محرم راز کنند و در این خانه نگهدارند؛ هرچند برای تربیت فرزند دهها شرط لازم است ولی یک زمینه و بستر حیاتی و اساسی همین است، بچه را به «حسین» سپردن و او را «حسینی» بار آوردن؛ فقط باید مراقب بود حسین واقعی و تحریفنشده را به او معرفی کنیم و خودمان نیز حسینی باشیم؛ حسینی بودن، یعنی عاشق بودن.
ثبت دیدگاه