تازه بچه دار شده بود؛ میگفت: دوست دارم وقتی دخترم بزرگتر شد، برای او از حضرت زینب سلام الله علیها زیاد صحبت کنم؛ تا به اسم ایشان افتخار کند؛ دوست دارم از شجاعت حضرت بگویم که حتی وقتی در قامت اسیر در کاخ دشمن بود، با سخنان پر صلابتش، قدرت پوشالی دشمن را به چالش کشید؛ از حیای حضرت، وقتی که در مجلس یزید فریاد برآورد: آیا عدالت است که زنان و کنیزان تو در پرده باشند و دختران رسول خدا را شهر به شهر بگردانی! (۱) از صبر آن بزرگوار که بعد از آن همه مصیبت، فرمود: ما رایت الا جمیلا؛ (۲) انشاءالله که همه دختران سرزمینم آن حضرت رو بشناسند و راه ایشان را ادامه بدن.
پینوشت:
۱) بحارالانوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۳۳.
۲) همان، جلد ۴۵، صفحه ۱۱۶.
ثبت دیدگاه