روستا، اولین نمونه اجتماع بشری، در ایران وضع خوبی نداشت؛ با طرح اصلاحات ارضی هم دیگر آ ن رونق گذشته به روستاها بازنگشت؛ افزایش قیمت نفت و واردات کالاهای لوکس بیشازپیش شهرها را، بهخصوص تهران را آمال مردم روستایی قرارداد؛ دیگر مردم بین دو انتخاب مانده بودند، ماندن در فلاکت روستا یا رفتن به شهر آرزوها؛ اکثر مردم دومی را انتخاب کردند؛ ولی هنگام ورود به شهر درمییافتند که آنچنان هم که فکر میکردند شهر، شهر آرزوها نبود.
همان فلاکت روستا را در شهر، در حلبیآبادها تجربه کردند؛ آرزوهایشان بربادرفته بود. تنها چیزی که فرق کرده بود حلبی بود که جای خشت را گرفته بود وگرنه فلاکت همان فلاکت بود؛ از همه بدتر مانور تجملی بود که در مقابل چشمانشان به وقوع میپیوست؛ مانوری که حداقل در فلاکت روستا آزارشان نمیداد.