جاذبهای در دوست وجود دارد که ما را از ظلم در حق او منع میکند. بالاخره دوست را دوست داریم و اگر این دوست داشتن واقعی باشد قاعدتاً حقوق او را پایمال نخواهیم کرد و الا باید در اصل «دوست بودن» او تردید کنیم! واقعیت این است که ما تعلق چندانی به دوستی که بهراحتی در حق او ظلم میکنیم نداریم.
دافعهای که در دشمن است ما را به ظلم به او دعوت میکند. مقتضای دشمنی با او این است که حرمتی برای حقوق او هم قائل نباشیم. بالاخره دشمن، دشمن است و ما برای خنکی دل خودمان خیلی دوست داریم که او را بیشتر آزار داده و مرزهای حقوق او را زیر پا گذاریم. حقیقت این است که عدالت واقعی خود را در این رابطه دوم نشان میدهد هنگامیکه «با دشمن عدالتپیشهایم» و دشمنی او مانع از رعایت انصاف نمیگردد. (۱)
پینوشت:
۱) لایَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى: دشمنی با عدهای باعث نشود که در حق آنها عدالت نورزید! عدالتپیشه کنید که به تقوی نزدیکتر است؛ سوره مائده، آیه ۸.
ثبت دیدگاه