تعصب ایرانی

خیلی ناراحت بود؛ شعله‌ور شدن خوشه‌های خشم را در زمین چشم‌هایش می‌دیدم؛ با عصبانیت رفت داخل آشپزخانه. شروع کرد به شکستن همه ظرف‌های چینی! رفتم بشقاب را از دستش گرفتم؛ سعی کردم آبی باشم برای خاموش کردن زبانه‌های خشمش؛ پرسیدم چرا؟

گفت: کارگاهی که همسرم در آن مشغول بود، در رقابت با جنس‌های بی‌کیفیت چینی، تاب نیاورد؛ خوب چینی‌ها ارزان‌ترند، هرچند بنجل، همسرم بیکار است؛ می‌فهمی بیکاری یعنی چه؟ از هر چیزی که چین را برایم تداعی کند، متنفرم، حتی از ظروف چینی یادگاری مادرم؛ حرفی برای گفتن نداشتم؛ فقط به خودم قول دادم موقع خرید، جز کالای ایرانی، به هیچ چیز فکر نکنم و نگاهم به کالای ایرانی، تعصبی باشد.

لطفاً نظر خود را بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *