در کربلا همه احرامِ ادب بر تن دارند؛ اصلا هر کسی باادبتر است را بهتر میخرند؛ هر که بیشتر ادب کند، حتی اگر قبلاً بیادبی کرده باشد را خوب میخرند؛ کربلا تابلویی است از ادب، ادب یاران در برابر امام علیه السلام و ادب همه در برابر محضر خدای سبحان؛ حر بن یزید ریاحی که یادتان هست؟ همان کسی که با لشگری راه را بر امام علیه السلام بست؛ همان روز که یک بیادبی کرد و راه را بست، اما یک ادب نیز به خرج داد، وقتی حسین علیه السلام فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، او سکوت کرد و گفت چون مادر شما فاطمه علیها السلام جواب نمیدهم.
چقدر مؤدب… چقدر باحیا…
معلوم شد جنس حر از اول متفاوت بوده و اشتباهی در لشگر مقابل ایستاده…
حر باید برگردد…
حر در باطن عبدالحسین علیه السلام است…
اصلا امام علیه السلام این جمله را گفت تا حر ادب کند و بهای این ادب کردن رسیدن به حسین علیه السلام باشد…
حسین علیه السلام خودش با دست خودش حر را کربلایی کرد…
اما پاداش آن ادب تنها همین نبود، بلکه در لحظه آخر سر حر را نیز به دامان گرفت…
گاهی امام علیه السلام زمینهای میچیند تا ما در آن زمینه امتحان شویم. اگر صبر کنیم و ادب کنیم، ما را نیز میخرند.
اما باید صبر کردن و ادب کردن را تمرین کنیم.
مبادا گاهی با یک امتحان ساده، با یک ابتلا و سختی، داد و فریاد و اعتراضمان بلند شود که خدایا این چه وضعی است؟ اگر امام زمان علیه السلام هست پس چهکار میکند که من در این همه سختیام؟ اصلا خدا دوست دارد مرا اذیت کند و…
اینها بیادبی است…
از خدا خواهیم توفیق ادب
بیادب محروم ماند از لطف رب